کانت در نقد عقل محض استدلال میکند که بازنمایی واقعیت نه کاملاً دلبخواهانه است و نه منفعلانه. او با ترکیب تجربهگرایی و عقلگرایی، شناخت را حاصل تعامل "محتوا" (دادههای حسی از جهان خارج) و "شاکله" (ساختارهای پیشینی ذهن) میداند:
شاکلههای ضروری: زمان، فضا، و مقولات عقلانی (مانند علیت) چارچوبهایی جهانشمول اند که ذهن انسان برای سازماندهی دادههای حسی به کار میبرد. به بیان کانت: «اندیشه بدون محتوا خالی است؛ شهود بدون مفهوم کور است». محدودیت معرفتی: انسان تنها میتواند "فنومن" (پدیدارها) را بشناسد، نه "نومن" (شیء فینفسه). بنابراین بازنمایی واقعیت همواره متأثر از شاکلههای ذهنی است، اما این شاکلهها دلبخواهی نیستند، بلکه برای همۀ انسانها مشترکاند. دونالد دیویدسن، فیلسوف تحلیلی معاصر، با ردِّ مفهوم سنتی بازنمایی، دوگانۀ شاکله-محتوا را نامعتبر میداند:ضدِّبازنماییگرایی: دیویدسن استدلال میکند که زبان و ذهن آینهای برای بازتاب واقعیت نیستند. او با الهام از پراگماتیسم (به ویژه رورتی) معتقد است که مفاهیمی مانند "حقیقت" یا "بازنمایی" باید کنار گذاشته شوند، زیرا ما تنها از طریق زبان با جهان مرتبط میشویم، نه از طریق واسطههای معرفتی. در نتیجه، مسئله نه "دلبخواهی بودن"، بلکه چگونگی کارکرد زبان و قدرت در ساخت واقعیتهای اجتماعی است.
بحث دربارهی «سرشت فهم» در فلسفهی تحلیلی معاصر، بهویژه در اندیشهی دونالد دیویدسن و ریچارد رورتی، تحولات چشمگیری داشته است. این دو فیلسوف، هر یک به شیوهای متفاوت، از ایدههای ضدبازنمودگرایی (anti-representationalism) دفاع کرده و فهم را نه بهعنوان بازتابی از واقعیت عینی، بلکه بهمثابهی فرآیندی تاریخی و زبانی تفسیر میکنند. در این بررسی، ابتدا موضع دیویدسن را دربارهی فهم و ارتباط آن با نظریهی تفسیرش تحلیل میکنیم، سپس به خوانش رورتی از تاریخگرایی (historicism) و پیوند آن با پراگماتیسم میپردازیم.
۱. دیویدسن و نقد بازنمودگرایی در فهم دیویدسن در چارچوب فلسفهی زبان و ذهن خود، از ایدهی «ضدبازنمودگرایی» دفاع میکند. از نظر او، فهم نه بر اساس تطابق با واقعیتهای مستقل از ذهن، بلکه از طریق «تفسیر رادیکال» و اصل حسننیت (principle of charity) شکل میگیرد. نظریهی تفسیر دیویدسن: فهم یک گفتار یا متن، مستلزم فرضِ عقلانیت و صدق در باورهای گوینده است. ما نمیتوانیم ابتدا «بازنمودهای ذهنی» را کشف کنیم و سپس آنها را تفسیر کنیم؛ بلکه فهم در فرآیندی دیالکتیکی بین مفسر و گوینده اتفاق میافتد. رد افسانهی دادهی حسی (The Myth of the Given): دیویدسن، مانند سیلارز و کواین، معتقد است که هیچ «دادهی خام»ای وجود ندارد که مستقل از مفاهیمان بهما دسترسی به واقعیت بدهد. فهم همواره تحتتأثیر شبکهی باورهای ماست.
۲. رورتی و تاریخگرایی پراگماتیستی
رورتی، تحتتأثیر دیویدسن و پراگماتیستهایی مانند دیویی، بهسمت تاریخگرایی (historicism) و رد هرگونه ذاتباورانهی فهم حرکت میکند. فهم بهمثابهی گفتمان تاریخی: از نظر رورتی، فهم محصول سنتها، گفتمانها و نیازهای تاریخی است، نه انعکاسی از حقیقت فراتاریخی. رد فلسفه بهمثابهی «آینهی طبیعت»: در کتاب فلسفه و آینهی طبیعت، رورتی استدلال میکند که ایدهی «بازنمود دقیق واقعیت» یک اسطوره است. فهم، مانند دیگر کنشهای انسانی، تابعی از سودمندی (utility) و قراردادهای اجتماعی است. پراگماتیسم و ضدبازنمودگرایی: رورتی معتقد است که باید فلسفه را از جستوجوی «حقیقت نهایی» رها کنیم و بهجای آن، بر گفتوگوهای انسانی و نیازهای جوامع تمرکز کنیم.